بررسی کتب رجالی شیعه (1)
تقریر از درس رجال استاد محمد حسین افراخته
مقدمه
سه جلسه ابتدایی را به مقدماتی از علم رجال می پردازیم که شامل بیان دیدگاه های مختلف علمای شیعه در مورد علم رجال و تعریف و غرض علم رجال و … است. پس از آن 15 جلسه در مورد معرفی منابع رجالی، کتابها و موضوعات آن هاست. پس از آن هم یک دور تاریخ حدیث شیعه و چالش هایی که در جامعه شیعه بوجود آمد و باعث شد جامعه ی شیعه نتواند به طور کامل از احادیث اهل بیت استفاده کند.
مقدمه جلسه اول
امروزه در علم حدیث و علم رجال، با سیستم صفر و یک مواجه هستیم به این معنی که یا راوی ثقه و مورد اعتماد است و تمام روایاتش پذیرفته می شود و یا آن را تضعیف می کنند و هیچ کدام از روایات او را نمی پذیرند.
متأسفانه این نوع نگاه از زمان علامه حلی آغاز تا قرن 10 زمان محقق کرکی و شیخ بهایی ادامه پیدا کرده و در عصر صاحب معالم و صاحب مدارک نهادینه می شود.
امروزه دسته از علما که به آن ها اصطلاحا «نص گرا» گفته می شود صرفا به دنبال اثبات وثاقت روات با نص یکی از رجالیون هستن تا همه ی روایات او را صحیح یا ضعیف بدانند.
عده ای دیگر که «قرینه گرا» هستند نیز اگر چه به قرائنی غیر از نص رجالی نیز استناد می کنند ولی در آخر یا تمام روایات یک راوی را صحیح می دانند و یا هیچ کدام از آن ها را صحیح نمی دانند.
این نگاه صفر و یک نسبت به روایات راویان شیعه وجود دارد.
نمونه هایی از ناکارآمدی نگاه رایج امروزی در علم رجال
در ادامه برای اثبات اشکالاتی به این سیستم فکری، نمونه هایی را به صورت خلاصه و منتخب بیان می کنیم:
نمونه اول:
شما قطعا نام شیخ صدوق(ره) را شنیده اید. ایشان از مولفین کتب اربعه هستند. استاد بزرگ ایشان، محمد ابن الحسن بن احمد بن ولید است. شیخ صدوق (ره) از ایشان به بزرگی نام می برد و در جلد دوم کتاب «من لایحضره الفقیه» می نویسد هر آنچه ایشان تأیید نکند من نمی پذیرم. (و کل مالم یصححه ذلک الشیخ من الاخبار و هو عندنا متروک) حتی در جنبه ی ایجابی نسبت به ایشان در اویل جلد دوم عیون اخبار الرضا می فرماید: من آن روایات را نقل کردم چون او برای من روایت کرده بود و آن را انکار نکرد. (و انما ادرجت هذا الخبر فی هذا الکتاب لانه کان فی کتاب الرحمه و رواه لی و لم ینکر) پس در جلالت قدر محمد ابن الحسن هیچ تردیدی وجود ندارد.
علاوه بر ایشان شما قطعا نام محمد بن محمد بن نعمان رو هم شنیدید. ایشان در کتابهای ما به شیخ مفید شهرت دارند. در بزرگی ایشان هم تردیدی نیست.
بین محمد ابن حسن ابن ولید و مرحوم شیخ مفید یک نفر به نام احمد ابن محمد بن حسن ابن ولید. یعنی فرزند ابن ولید است و استاد شیخ مفید است. یعنی استاد احمد بن محمد پدرش است که از بزرگترین محدثین ماست و شاگردش هم که شیخ مفید است که از بزرگان کلام و فقه و حدیث است. یعنی هم استاد ایشان و هم شاگرد ایشان از بزرگان هستند.
وقتی به کتب رجالی مراجعه می کنیم هیچ نامی از احمد بن محمد بن حسن ابن ولید نمی بینیم. اگر اسم ایشون رو در یکی از 6 کتاب رجالی را پیدا کردید من یک دور این کتب را هدیه می دهم. ایشان هیچ توثیق و تضعیف هم ندارد. خب ایشان فقط در جلد اول تهذیب از 1500 روایت جلد یک نزدیک به 400 روایت دارد. یعنی چیزی حدود بیش از 25 درصد. این تعداد فقط در جلد یک است.
خب سوال اینجاست که با روایات این شخص که هیچ نصی از رجالیون در توثیق و تضعیف او وجود ندارد چه باید کرد؟
امثال مرحوم آیت الله خویی به خاطر همان نگاه صفر و یک، تمام روایات ایشان را کنار می گذارند. چون می فرمایند ما دلیلی برای اثبات وثاقتش نداریم و این روایات در زمره ی مجهولین قرار گرفته و ضعیف شمرده می شود. یعنی به همین راحتی 400 روایت از جلد یک تهذیب را از دست می دهیم. در حالیکه در مباحث مختلفی از فقه و یا معارف، حتی یک روایت هم ارزش فوق العاده ای دارد در فتوا.
نمونه دوم:
راوی دیگری به نام محمد ابن اسماعیل که استاد مرحوم کلینی است. حدود 600 روایت در کافی وجود دارد که مرحوم کلینی مستقیم از او نقل کرده اند. استاد او فضل ابن شاذان است که در بزرگی او تردید نیست. فضل یکی از بزرگترین محدثین شیعه است. خب تمام روایاتی که از فضل ابن شاذان در کافی نقل شده است از طریق محمد ابن اسماعیل بیان شده است. این سند در کتاب کافی حدود 600 بار تکرار شده است. …. محمد ابن اسماعیل عن فضل ابن شاذان عن ….
اما وقتی به کتب رجالیون مراجعه می کنیم تنها در کتاب رجال شیخ طوسی می فرماید محمد ابن اسماعیل النیشابوری یکنی ابا الحسن یلقب بندفر. خب ایشان هم توثیق و تضعیف نشده اند.
روات گاهی اصلا اسمشان در کتب رجالی نیست گاهی هم ذکر می شود ولی توثیق و تضعیف نشده است. 600 روایت ایشان در کتاب کافی توسط امثال مرحوم خویی کنار گذاشته می شود چون نصی از رجالیون برای توثیق ایشان وجود ندارد. شما اگر در کتب فقهی ایشان نگاه کنید روایات محمد ابن اسماعیل را کنار می گذارند.
اگر همین دو نمونه را در کنار هم بگذاریم، تنها به خاطر نبود اطلاعات از دو نفر، 1000 روایت کنار گذاشته می شود از کتب معتبر حدیثی شیعه.
سوال اینجاست که آیا این روش مواجه با احادیث صحیح است؟
نکته: آقای خویی یا حتی شهید ثانی که از سختگیر ترین فقهای ما در علم رجال هستند، روایت ضعیف را حجت نمی دانند، نه این که آن را جعلی بخوانند. متأسفانه امروزه در تفکر بعضی این وجود دارد که روایت ضعیف یعنی جعلی.
مشکل دیگری که در فضای حدیثی ما وجود دارد و نمونه های بعدی از مصادیق این مشکل است، مربوط به توثیق ها و تضعیف های کتب رجالی است.
نمونه ی سوم:
راوی به نام سهل بن زیاد که شکی در ضعف ایشان نیست که از مجموع کل 16000 روایت کافی نزدیک به 1817 روایت وجود دارد. تقریبا یک نهم از کل روایات کافی. تضعیف ایشان اجماعی است. از شیخ طوسی، نجاشی و حتی علمای بعدی ایشان را ضعیف می دانند. ایشان به خاطر نقل حدیث از ضعفا، از قم اخراج شد. یعنی احمد ابن محمد ابن عیسی اشعری، سهل ابن زیاد را از قم اخراج کرد، به اتهام نقل از ضعفا یا غلو.
با این تضعیف چه باید کرد؟ یعنی یک نهم از روایات کافی را کنار بگذاریم؟
این سیستم صفر و یک ریزش زیادی دارد. باز امثال مرحوم خویی روایات ایشان را کنار می گذارند.
یک سوال بسیار مهم وجود دارد و آن این که مرحوم کلینی که دو طبقه بعد از ایشان قرار میگیرد و قطعا از اخراج سهل اطلاع داشته است، با این که کافی در قم تألیف شده است چرا ایشان باید این مقدار روایت از او نقل کند؟
خب اگر ضعف به معنای امروزین ما باشد و ما ایشان را یک محدث بزرگ می دانیم، چرا باید این تعداد روایت از او نقل کنند؟ خود ایشان نسبت به کتاب کافی می فرماید مع ما رجونا ان نکون مشارکین لکل من اقتبس منه و عمل بما فیه فی دهرنا هذا و فی … که نم امید دارم مشارک باشم با تمام کسانی که از کتاب کافی استفاده می کنند چه در این زمان چه در آینده. خب آیا ایشان که به این هدف کتاب را نوشته نمی دانسته این روایات ضعیف است؟ آیا کنار گذاشتن یک نهم از روایات به استناد ضعف او، معارض هدف کلینی نیست؟
در همین نمونه یک نکته ی دیگر هم عرض کنم. شما در اول اسناد کافی عبارت «عده من اصحابنا» زیاد می بینید. سه تا عده ی معروفی دارد. عده ای که از سهل نقل کردند 5 نفر هستند. احمد ابن عیسی هم 6 نفر را داشته که روایاتش را نقل کردن.
سوال: آیا مگر سهل به دلیل نقل روایت از ضعفا از قم اخراج نشده بود؟ چرا 5 نفر رفتن از سهل روایت شنیدن؟ که از این 5 نفر چهار نفرشان توثیق صریح دارن، چرا این ها باید سراغ سهل بروند؟ و سوال بعدی این که چرا خود مرحوم کلینی رفتن سراغ این 5 نفر و راویات سهل را نقل کرده است.
آیا مرحوم نجاشی و مرحوم شیخ طوسی که نسبت به کافی می فرمایند اوثق الناس فی الحدیث و اثبتهم، نمی دانستند که نزدیک به یک نهم روایات کافی از سهل بن زیاد نقل شده است؟
با همین نگاه بود که امثال آقای بهبودی از 16000 روایت کافی فقط 4000 تای آن را در کتاب صحیح الکافی خود آوردند و این یعنی ما بقی اعتبار ندارد.
نمونه چهارم
راوی دیگری داریم به نام عبد الله ابن عبدالرحمن الاصم البصری مرحوم نجاشی در مورد ایشان می گوید غال لیس بشئ. مرحوم نجاشی می گوید او کتاب زیاراتی دارد که روایات او تخلیط است. تخلیط یعنی یا اهل غلو بوده و یا به معنای مخلوط کردن حق و باطل است.
مرحوم ابن غضائری درباره ی عبد الله ابن عبدالرحمان می فرماید کتابش نشان دهنده ی خبث عظیم و مذهب متهافت است. یعنی در تضعیفش کم نگذاشتند و در ادامه می فرماید کان من کذابه اهل بصره. یعنی از بزرگترین دروغ گو های بصره بوده. این مقدار تضعیف نسبت به ایشون وجود دارد.
از طرف دیگر ما راوی مشهور داریم به نام ابن قولویه معروف. صاحب کتاب کامل الزیارات. از طرفی شاگرد مرحوم کلینی و هم استاد شیخ مفید بوده است. یعنی واسطه بین شیخ مفید و مرحوم کلینی بودند. مرحوم نجاشی نسبت به ایشون می فرماید: «و کل ما یوصف به الناس من صفه و فقه و جمیل و هو فوق» یعنی هرچی از خوبی و وثاقت و فقه او توصیف کنیم او بالاتر است. یعنی این یکی از زیباترین توصیفات در توثیق یک روای است.
در کتاب کامل الزیارات که از معروفترین کتب ایشان است که مرحوم خویی هم به این کتاب توجه ویژه ای داشتند می بینیم که از عبدالله ابن عبدالرحمن اصم 34 روایت نقل شده است. آیا مرحوم نجاشی که شاگرد مفید است و مفید هم شاگرد ابن قولویه است، اطلاع نداشتن که ایشان 34 حدیث در کتاب خود از عبد الله ابن عبدالرحمن نقل کرده است؟ 34 حدیث خیلی زیاد است. اگر کذابه اهل بصره باشد یک روایت هم نباید نقل می شد. اتفاقا موضوع کتاب هر دو یکی است.
آیا نجاشی از این روایات در کامل الزیارات خبر نداشت؟ ولی با این حال او را این چنین توثیق می کند.
این سوال نیز با سیستم صفر و یک امروزین ما قابل توجیه نیست.
نمونه پنجم
در کتب رجالی راوی داریم به نام محمد ابن سنان که از بزرگان اصحاب ماست ولی مرحوم نجاشی و ابن غضائری ایشان را صریحا تضعیف کردند. نجاشی می فرماید «ضعیف لیس بشئ و لایوول علیه» یعنی قابل اعتماد نیست. او غالی است و از اصحاب امام جواد و امام رضا است.
در کتاب رجال کشی اگر الکذابون المشهورون را سرچ کنید می فرماید: «قال فضل ابن شاذان فی بعض کتبه الکذابون المشهورون خمسه» یکی از آن ها محمد ابن سنان است. یعنی ضعیف که هست هیچی کذاب هم هست و در کذاب بودن هم شهرت دارد.
از طرف دیگر راوی داریم به نام «احمد ابن محمد ابن عیسی اشعری قمی» که کسی بود که سهل ابن زیاد، محمد ابن علی ابو سمینه، احمد ابن محمد ابن خالد برقی و چند نفر دیگر را به جرم غلو از قم اخراج کرد یعنی نه تنها غالی نیست بلکه غالی ستیز است به حدی که غالیان را از قم اخراج کرد. خب این آقای اشعری قمی غالی ستیز است و محمد ابن سنان هم که از غالیان است و در کذاب بودن هم مشهور است.
خب احمد ابن محمد ابن عیسی اشعری قمی حدود 700 روایت فقط در کافی از محمد ابن سنان روایت کرده. این سند تقریبا 700 بار تکرار شده.
الآن نجاشی، فضل ابن شاذان ، ابن غضائری و بیسایری دیگر محمد ابن سنان را غالی می دانند و در طرف دیگری احمد ابن محمد ابن عیسی اشعری و افراد دیگر مثل حسین ابن سعید یا صفوان و … که شکی در وثاقتشون نیست روایات متعددی نقل کردن.
ما الآن بین تضعیف لفظی رجالییون و نقل روایات این بزرگان چگونه جمع کنیم؟
ما بعدا خواهیم گفت که معنای ضعف در کتب رجالی معنای دیگری است از این معنایی که امروزه رایج است. ما باید خودمان را در فضای نوشته شدن کتاب ببریم و اون ترمینولوژی را بشناسیم. باید اصطلاح «ضعیف» و «ثقه» را به گونه ی دیگری معنا کنیم.
اگر بخواهیم با سیستم فعلی پیش برویم این تناقض در نمونه ی پنجم هم وجود دارد. که تضعیف قولی بزرگان رجالی با توثیق عملی بزرگان حدیث بواسطه ی نقل روایت او تناقض دارد. پس شاید ضعف قولی به معنای دیگری بوده.
جمع بندی جلسه اول
پس ما چند نکته عرض کردیم:
اول:
یک سری از روات ما اصلا توثیق ندارن که دو حالت دارن که یا اسمشون آمده و توثیق و تضعیف ندارن یا اصلا اسمشون هم نیامده
دوم:
تعداد فراوان نقل از روات ضعیف در کتب حدیثی ما که بسیار زیاد است.
سوم:
سه نوعی تناقض بین تعداد روایات افراد ثقه ی جلیل القدر از افرادی که توسط رجالیون تضعیف شدند. که خیلی زیاد است.
خاتمه
باید اولا و بالذات نیاز های علم رجال را بشناسیم. ما چه نیازهایی به علم رجال داریم؟
ثانیا منابع علم رجال را بشناسیم و ببینیم با چه هدفی نوشته شدن و کدام نیاز ما را برآورده می کنند.
ثالثا باید بازخوانی تاریخی کنیم تاریخ حدیث را و ببینیم چه بر حدیث ما گذشت که از این افراد ضعیف این مقدار روایت نقل شده است و ببینیم آیا قابل توجیه هست یا خیر؟
در جلسه آینده دو دیدگاه کلی را که در علم رجال وجود دارد خدمتتون عرض می کنم و ان شاء الله وارد بحث های بعدی می شویم.
2 دیدگاه
Mohammad
سلام
خیلی تقریر خوبی بود
ممنون
لطفا قسمت های بعدی هم منتشر کنید
بازتاب: