سینما و مستند,  شخصیت ها,  فرهنگ و هنر,  فلسفه

تنفس در زمانه شهید مطهری

.

با نگاهی به فیلم سینمایی سیانور به قلم سید مجتبی امین جواهری

حیات یک فیلم به «فرم» آن وابسته است. فرم یعنی تبدیل تصویر به حس/ معنا، در چارچوب قصه. تصویر با تکنیک های سینمایی تزیین می شود ولی زمانی به فرم می رسد که نسبت روشنی با کلیت قصه داشته باشد. بنابراین مهمترین عنصر در یک فیلم سینمایی «قصه» است و قصه آغاز نقد فرم سینمایی است.

در این نوشته به دنبال «فرم» نیستیم و از آن عبور می کنیم ولی ماجرای فیلم سینمایی «سیانور» را با نگاهی به جریان های معرفتی دوره اخیر کشورمان بررسی می کنیم. این تأمل ما را در فضایی قرار می دهد که آنچه شهید مطهری در کتب خود از آن سخن گفته را به صورت عینی مشاهده کنیم. پس این فیلم بهانه ای شده تا درباره چند جهان بینی سخن بگوییم. از این رو بهتر است پیش از تماشای فیلم سیانور، این یادداشت را مطالعه کنید.

شهید مطهری در کتاب جهان بینی توحیدی سه دیدگاه کلی درباره هستی و انسان را تبیین می کنند که عبارتند از: ماتریالیسم، ایده آلیسم و رئالیسم.

  • ماتریالیسم یا ماده گرایی، اصالت هستی را به ماده می داند و انسان را جسم هوشمند می خواند. در اندیشه ماتریالیسم هویت انسان در جامعه معنا پیدا می کند و آنچه او را از جامعه تمایز می دهد، «ملکیت» است. سلب ملکیت، انسان ها را به روح جمعی باز می گرداند. همانند کمون های اولیه و زندگی جمعی آن ها.

سلب مالکیت نیاز به انقلاب در جامعه دارد تا اموال از صاحبان آن ها گرفته و تحویل دولت متمرکز برای ایجاد تساوی در بهره مندی گردد. تساوی در همه شئون، جامعه را عاری از طبقات مختلف می کند و توحید طبقاتی به معنای جامعه تک طبقه حاصل می شود.

  • ایده آلیسم یا معناگرایی، اصالت هستی را به معنا یا روح و روان داده و انسان را به درون خود می خواند. عوامل بیرونی در نظر این جهان بینی نقشی ندارند. بنابراین سلب مالکیت نمی تواند مشکلی را برای ایجاد یگانگی در روان انسان حل کند. راه حل، نفی وابستگی و تعلقات درونی است بنابراین افق انسان آزادی از هر وابستگی و مانع است.

این دو نگاه به هستی هزاران لازمه و نتیجه در ساحت های مختلف خواهند داشت. جهان بینی اسلامی از منظر سومی به هستی و انسان می نگرد که به آن «رئالیسم» می گویند. رئالیسم یا واقع گرایی نقش اصلی را به نفی تعلقات و وابستگی های درونی انسان می دهد ولی عوامل بیرونی را بی تأثیر نمی داند. بنابراین معتقد به عدالت برای تنظیم عوامل بیرونی است. از این منظر انسان ها در واقعیت تفاوت هایی دارند که نمی توان آن ها را نادیده انگاشت ولی می توان چارچوب و قاعده ای منصفانه برای استکمال هر یک در نظر گرفت. عدالت از این منظر به معنای تساوی و برابری نیست بلکه بهره مندی در ازای کار و کار در ازای استعداد است. پس عدالت اقتضا می کند شرایط جمعی به گونه ای مهیا شود که هر استعدادی زمینه شکوفایی داشته باشد و به میزان فعلیت بخشی در کار، بهره مندی از رفاه نیز حاصل گردد.

تمدن ایران اسلامی در حدود 150 سال گذشته خود با جریان قدرتمند ماتریالیسم (بلوک شرق) درگیر بود و متفکرینی مثل علامه طباطبایی و شهید مطهری به نبرد فکری با آن پرداختند. از سوی دیگر فشار ظالمانه ساختار شاهنشاهی به مردم ایران و وابستگی به کشورهای بیگانه باعث شد که سازمان های فکری و چریکی در ایران به مبارزه مشغول شوند. یکی از آن ها سازمان مجاهدین خلق ایران است. این سازمان که متشکل از جوانان مبارز مسلمان است به دنبال برقرار عدالت بودند و بزرگترین مانع آن ها دربار یا پادشاه ایران بود. پس از گذشت مدتی، عده ای از آن ها مثل تقی شهرام به این نتیجه رسیدند که فرهنگ اسلامی ظرفیت مبارزه برای استقرار عدالت را ندارد و به مرور زمان به اندیشه های سوسیالیستی که ریشه در ماتریالیسم داشت، گرایش پیدا کردند.

فیلم سیانور داستان چرخش ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق از اندیشه های اسلامی به اندیشه های سوسیالیستی است. نتیجه این چرخش فکری حذف افراد اسلام گرا همچون شهید شریف واقفی و مرتضی صمدی لباف بود که اصطلاحاً به آن تصفیه سازمانی می گفتند. چند عنصر مهم در این فیلم وجود دارد که ما را با لوازم اندیشه آن ها در زندگی آشنا می کند:

  • اولویت های انسانی در مبارزه
  • مسأله خانواده و تعلقات فطری انسان
  • محوریت مبارزه در مقابل ارزش های انسانی
  • عدم توانایی در همبستگی در اهداف مشترک
  • دین به عنوان مانع در مبارزه
  • جهت گیری سیستم ظالمانه دربار
  • قضاوت عنصر ساواک و منتقد دربار

این فیلم زمینه ای تاریخی و واقعی دارد بنابراین سرنوشت هر یک از اعضای سازمان می تواند ما را با دوراهی های معرفتی و اجتماعی آن دوره آشنا کند. سکانس های مرتبط با بازجویی های ساواک از صمدی لباف و وحید افراخته در این فیلم از جمله همین موارد است.

امروزه و پس از انقلاب اسلامی، دانشگاه شریف به نام یکی از اعضای مسلمان این سازمان وضع شده در حالی که مریم رجوی به عنوان رهبر فعلی سازمان مجاهدین خلق، همچنان از سرسخت ترین دشمنان جمهوری اسلامی ایران است. سازمان مجاهدین خلق امروزه فراتر از یک گروهک و تبدیل به یک فرقه یا مذهب گشته و همه ابعاد پیروان خود را در اختیار گرفته است. مستندهای مفیدی درباره آن ها ساخته شده که ما را با امتداد این چرخش ایدئولوژیک آشنا می کند. همان اتفاقی که دو نفر از اعضای اصلی تا پای خون خود جلوی آن ایستادند ولی موفق به مهار آن نشدند.

شناخت سازمان مجاهدین خلق برای نسل های جدید اهمیت فوق العاده ای دارد چون دریچه ای برای ورود به تاریخ و هویت ایران در قرون گذشته است. سرنوشت این سازمان و تغییر عقیده آن، نوعی از مواجه با تمدن مدرن بود که تنها اسمی از اسلام را باقی گذاشت. از این رو آن ها به «سازمان منافقین» مشهور شدند.

چندی پیش کتابچه ای از منشورات نهضت آزادی ایران به دستم رسید که زندگی نامه دکتر علی شریعتی و جهت گیری های اندیشه او را توصیف می کرد. در آنجا می توانیم نمونه دیگری از همین نفاق فکری را با ترکیب رئالیسم اسلامی و سوسیالیسم اقتصادی مشاهده کنیم.

در قسمتی از عبارت کتاب آمده است:

«در دبیرستان بود که با جنبش نوین اسلامی از طریق کانون نشر حقایق اسلامی که موسس آن استاد محمد تقی شریعتی بود، آشنا شد و بزودی جز فعالین و بلکه فعال ترین اعضای آن درآمد.

فعالیت وی در کانون، او را با جوانان و دانشجویان زیادی، خود جزو آنان بود آشنا ساخت و از همان زمان نوشتن مقالات علمی و فلسفی را آغاز کرد. از طریق فعالیت در کانون با افکار نهضت خداپرستان سوسیالیست آشنا شد و سخت به آن ها گرایش پیدا کرد.

نهضت خدا پرستان سوسیالیست گروهی بود که به طور مخفی در سال های 1323 و 1324 در تهران تشکیل یافته بود. این نهضت که بدست جوانان پر شور مسلمان پایه ریزی شده بود، ضمن اعتقاد به خدای احد و واحد و پذیرش جهان بینی توحیدی، از نظر اقتصادی، سیستم اقتصاد اسلامی را گونه ای از سوسیالیسم می دانست و به یک حرکت انقلابی که همگی ارزشهای منحط جامعه را دگرگون سازد و اجتماع نوینی بر پایه ارزش های توحیدی بنا نهد اعتقاد داشت. شیوه کار نهضت، مبارزه مخفی بود و در مراحل اولیه بعد مبارزات ایدئولوژیک و در کار تربیت کادرهای خود بود. لذا از هرگونه کار علنی و پر سر و صدا اجتناب می ورزید. بعد ها بر سر شیوه کار علنی یا مخفی، ادامه کار ایدئولوژیک یا شرکت در مبارزات سیاسی ملی شدن نفت با رهبری دکتر مصدق، اختلافاتی در نهضت رخ داد و گروه که به شیوه کار علنی در آن شرایط اعتقاد داشتند از نهضت جدا شدند و همین گروه بود که بعد ها به رهبری مرحوم نخشب حزب مردم ایران را تأسیس نمودند. بخش دیگر نهضت خداپرستان سوسیالیست هم چنان بکار سازندگی خود ادامه داد و از طریق ایجاد سازمان های علنی و نیمه علنی همگام به انجام خدماتی موفق شد. همین گروه بود که بعد ها با مهندس بازرگان و یارانش در سالهای قبل از 28 مرداد تماس گرفتند (سال 1331) و طرح تأسیس یک حزب بزرگ علنی اسلامی را پیشنهاد دادند. مهندس بازرگان در مدافعات خود از این طرح و این افراد چنین یاد می کند:

«… در یکی از مسافرت های موقت کوتاه که برای گزارش و کسب دستور یا برای دیدار خانوادگی به تهران می آمدم عده ای از جوانان متعلق به آن دسته سوم از دارندگان سه نوع طرز فکرکه قبلا اشاره نمودم به دیدنم آمدند. آقایان همراه خود مرامنامه و اساسنامه تشکیل یک حزبی را آورده بودند. این حزب نه چپ چپ کمونیست بود و نه راست راست. آنچه آقایان گفتند و اصرار می ورزیدند و می خواستند بنده هم عضویت آن را قبول کنم اساس تشکیل یک حزب و طرز فکر سیاسی و اجتماعی راستین بود»

علی شریعتی نیز در همین زمان و از طریق همین افراد بود که با افکار نهضت خداپرستان سوسیالیست آشنا شد و در تحت تأثیر همین افکار بود که اولین اثر علمی خود را تحت عنوان «تاریخ تکامل فلسفه» در سلسله انتشارات مکتب واسطه اسلام جزوه اول در تیرماه 1334 منتشر میسازد. در مقدمه این نشریه علی (دکتر شریعتی) کلیات افکار نهضت خداپرستان سوسیالیست را به شرح زیر منعکس می سازد:

«برنامه مکتب واسطه اسلام را در سه فرمول زیر می توان خلاصه کرد: از میان مکتب های ماتریالیسم و ایده آلیسم، اسلام روش مختص به خود دارد و آن را می توان رئالیسم نامید. رژیم اجتماعی و اقتصادی اسلام، سوسیالیسم عملی است که بر طرز فکر خدا پرستی استوار باشد حدوسط میان دو رژیم فاسد کاپیتالیسم(سرمایه داری) و کمونیسم (اشتراکیت مطلق) می باشد. »

سکانس پایانی

و اما امروز که دیگر سازمان مجاهدین خلق در آلبانی مشغول توئیت کردن است، ما ماندیم و خداپرستان لیبرالیست تا مطهری ظهور کند و پیش از فروپاشی بلوک غرب، بساط آنان را از ایران اسلامی بزداید. ان شاء الله

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *